جشن تولد صبا
صبا جان دیشب تولد تو بود وخیلی خوشحال بودی تاآنجایی که درتوان داشتم سعی کردم بهت خوش بگذرد دلم می خواد روزی که این قسمت ازخاطرات و می خونی برات جالب باشه پس برات می نویسم که چطور به دنیا آمدی . ماههای آخر یا شاید روزهای آخر 9 ماهگی بود ومن همچنان به سرکارمی رفتم چون دکترگفته بود هرچه بیشتر فعالیت داشته باشی برات خوب است . روز25 مرداد بود فکرکنم روز دوشنبه بود که وقت دکترداشتم خودم تنها رفتم مطب دکترتاخانم دکتربیاد و بفهمم که تو سالم وسلامتی وهمینطور به خانم دکتربگم قراراست که کی بیای چون حسابی جاخوش کرده بودی خانم منشی بهم گفت بیا قبل ازاینکه خانم دکتربیاد وضعیت قلب بچه رو بررسی کنم ونوارقلب بگیرم وقتی کارش تموم شد با تعجب گفت خانم فکرکنم با...
نویسنده :
مامان
19:46